• افسردگی: هنگامی که انکار، خشم و چانه زنی نمی ­توانند روند بیماری را به تعویق اندازند، فرد به خاطر از دست دادن جان خود، افسرده می­ شود. تجربیات متعدد مربوط به مردن، از جمله وخامت جسمانی و روانی، درد، نداشتن کنترل و وصل بودن به دستگاه­ها، ناامیدی را تشدید می­ کنند. مراقبت­های بهداشتی که به صورت انسانی به آرزوهای بیمار پاسخ می­ دهند، می­توانند ناامیدی را کاهش دهند.
  • پذیرش: اغلب افرادی که به مرحله پذیرش می­رسند، نوعی حالت سکون و آرامش در ارتباط با مرگ قریب­الوقوع است، در چند هفته یا چند روز آخر به آن دست می­یابند. بیمارِ ضعیف تسلیم مرگ می­ شود و از همه به جز تنی چند از اعضای خانواده، دوستان و مراقبت­کنندگان، کناره­گیری می­ کند.

در ارزیابی این نظریه باید توجه داشت که این پنج مرحله را نباید به صورت توالی ثابت در نظر گرفت و همه افراد هر پاسخ را نشان نمی­دهند. این پنج مرحله باید به صورت راهبردهای کنار آمدن در نظر گرفته شوند که هرکسی ممکن است در صورت مواجه شدن با تهدید، به آن­ها متوسل شود. فهرست کوبلر بسیار محدود است و افراد در حال مرگ به شیوه ­های دیگری نیز واکنش نشان می­ دهند. جدیترین نقطه­ضعف نظریه کوبلر – راس این است که افکار و احساسات بیماران در حال مرگ را خارج از موقعیتی که به آنها معنی می­ دهند، در نظر می­گیرد (سیلورمن[۱۸۱]، ۲۰۰۴؛ رایت[۱۸۲]، ۲۰۰۳).
۲-۴-۷- اضطراب مرگ از دیدگاه اسلام
از دیدگاه اسلام، اعتقاد به مرگ، که سرآغاز زندگی جاوید اخروی است، لازم و شرط مسلمانی است. برزخ دادگاه الهی است، مرگ گذرگاه است و بهشت و دوزخ در حقیقت تجسم اعمال نیک و بد انسان­هاست. در آموزه­های دینی و سیره بزرگان معرفت و عرفان توحیدی اسلام، یاد مرگ و توجه به آن موجب افزایش توجه و بیداری می­ شود از جمله عواملی که می­توانند زمینه ساز اضطراب مرگ شوند عبارتند از: اتلاف عمر، بندگی غیرخدا، بی­توجهی و غفلت از مرگ، ثروت اندوزی و عدم آمادگی و نداشتن توشه (قاضوی، ۱۳۸۹).
اضطراب مرگ که غالباً جنبه مذهبی و معنوی دارد با روش­های پیشگیرانه زیر مورد توجه قرار گرفته است:

  • روش­های شناختی: ایمان و توکل به خدا، اعتقاد به مقدرات الهی، بینش به دنیا.
  • روش­های رفتاری: تغذیه حلال، فعالیت عبادی منظم، روابط خانوادگی مطلوب و حمایت اجتماعی.
  • روش­های عاطفی – معنوی: دعا و یاد خدا (قاضوی، ۱۳۸۹).

۲-۴-۸- ترس از مرگ به مثابه اضطرابی واقعی
آیا می­توان گفت که ترس از مرگ و مردن تا چه اندازه اضطرابی واقعی محسوب می­ شود؟ یا آنکه این ترس تنها اضطرابی درونی است که به صورت اضطراب­های به ظاهر واقعی تغییر شکل داده است؟ اینکه اضطراب­های واقعی می­توانند در ترس از مرگ و مردن نقش مهمی را بازی کنند، هنگامی آشکار می­ شود که ما یا خویشان نزدیک ما توسط یک بیماری شدید تحت فشار قرار می­گیرند. این اضطراب که با مشخصه کامل یک علامت زیست­شناختی بامعنی آغاز می­ شود، قابل مقایسه با درد است. زیرا تمام نیروها و امکانات را به منظور نبرد با بیماری برمی­انگیزد و نیروهای دفاعی و حیاتی را قدرت می­بخشد. رویدادهایی از این دست علاوه بر اضطراب واقعی مربوط به بیمار و بیماری او به طور همزمان اضطراب­های ژرف­تری را نیز به تحرک وا می­دارند. در واکنش­های شدید ما نسبت به بیماری­های تهدید کننده حیات کودکان و جوانان که به صورت غیر منتظره و بدون آمادگی ذهنی قبلی ظاهر می­شوند، این مساله آشکارتر است. در مورد واکنش گناه در والدینِ کودکان مبتلا به بیماری های بدخیم، مطالعه­ ای توسط گاردنر[۱۸۳] (۱۹۹۰) انجام گرفته است. او به این نتیجه رسید که این واکنش تظاهر یک مکانیسم دفاعی و ناشی از گسترش حساسیت در رویارویی با تهدید نسبت به هستی خود شخص است که در ذات چنین بیماری خطرناکی نهفته است. صرف نظر از موارد بلایا و فجایع مصیبت آمیز و یا موقعیت های ویژه­ای که در آن ها رویارویی مستقیم با مرگ و مردن رخ می­دهد، اضطراب های واقعی نقش کم اهمیتی را در نگرش بیمار در برابر مرگ ایفا می­ کنند. اضطراب­های واقعی ما باید با مسایلی مانند حوادث، بیماری­ها و گرسنگی به مقابله برخیزند. به عقیده ریمن (۲۰۰۰ به نقل از حسنی، ۱۳۸۸) بشر در برابر اضطراب آسیب­پذیر است زیرا بر طبیعت فانی و موقتی خود آگاهی دارد. او می­گوید که بشر ترس از گذرا بودن هستی خویش را به شکل آرزوی توقف زمان بیان می­ کند.
فروید (۱۹۲۳به نقل از بلسکی، ۱۹۹۹) با توجه به رابطه میان خطرات بیرونی و درونی بر اضطراب­هایی که توسط خطرات درونی برانگیخته می­شوند، تکیه و تاکید می­ کند. زیرا به زعم او خطر خارجی اگر بخواهد که برای خود یا من اهمیت داشته باشد، باید درونی شود. این اضطراب­های درونی در جامه مضطرب بودن کلی (روان نژندی اضطراب) و یا ترس از تصورات ملموس و موقعیت­ها (فوبی­ها) ظاهر می­شوند که می­توان آن­ها را اضطراب شبه واقعی دانست. از سوی دیگر کلاین[۱۸۴] (به نقل از بلسکی، ۱۹۹۹) معتقد است که مرز مشخصی اضطراب واقعی را از اضطراب روان نژندانه جدا نمی­کند بلکه نوعی وابستگی دو طرفه در میان این دو وجود دارد که به طور کم و بیش مشخص می­توان آن را در طول زندگی مشاهده کرد. خطرات خارجی در سایه خطرات داخلی تجربه می­شوند و توسط آن­ها تشدید می­یابند. هر ترس تهدید کننده خارجی به هر حال بعضی موقعیت­های مخاطره­آمیز داخلی را تقویت می­ کند. این وابستگی دو جانبه از عوامل متشکل روند روان­نژندانه و موجد یک حلقه معیوب است.

( اینجا فقط تکه ای از متن پایان نامه درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. )

وجود و شدت اضطراب مرگ به عوامل متعددی از جمله سن، تجربه بیماری در خود و نزدیکان، شاهد مرگ نزدیکان بودن، تجربه وقایعی نظیر تصادف، بلایای طبیعی، جنگ، کشتار جمعی و … در خود یا نزدیکان بستگی دارد. پژوهش­های متعدد حاکی از آن است که معمولاً وجود اضطراب مرگ به شکل بیمارگون بیشتر در افرادی دیده می­ شود که:

  • به تازگی شاهد مرگ یکی از نزدیکان خود بوده ­اند.
  • خود یا نزدیکانشان دارای بیماری لاعلاج و مزمنی بوده یا هستند.
  • حادثه­ای تلخ و دردناک نظیر تصادف یا بلایای طبیعی را خود از نزدیک شاهد بوده یا برای نزدیکانشان رخ داده است.
  • اضطراب مرگ در تاریخچه خانوادگی شان وجود داشته است (تمپلر[۱۸۵]، ۱۹۷۰، وارن[۱۸۶]، ۱۹۸۲، وست­من و کن­تر[۱۸۷]، ۱۹۹۹، شوماخر[۱۸۸]، ۲۰۰۳، گوردون[۱۸۹]، ۲۰۰۳ و دسپلدر و استریک لند، ۲۰۰۵).

بر طبق نظر تامسون و گیل[۱۹۰] (۲۰۰۷) شخص مضطرب تنش بالایی را تجربه می­ کند که کانن[۱۹۱] در سال ۱۹۲۷ واکنش به این شرایط تنش­زا را با عنوان جنگ و گریز نامگذاری کرد. در صورتی که شخص بتواند با موفقیت این شرایط تنیدگی را طی کند، به شرایط طبیعی خود باز می­گردد. بنابراین اضطراب به عنوان هشداری شخص را برای مقابله با خطر آماده می­ کند. متاسفانه برخی هشدارها سبب ساز این امر می­گردند که فرد به طور پیوسته و مداوم احساس خطر نماید. برخی شرایط تنیدگی زای طولانی سبب ساز استیصال و زندگی توام با تهدید برای فرد می­گردند. مرگ نیز نوعی هشدار برای فرد است و این هشدار می ­تواند برای برخی افراد توقف نداشته باشد و منجر به این شود که فرد اضطرابی پیوسته در ارتباط با مرگ تجربه نماید، به گونه ­ای که اضطراب مرگ سبب ناراحتی دایم فرد گردد. کواین و رزنیکوف[۱۹۲] (۲۰۰۵) با اشاره به اینکه دست کم در اروپای غربی و ایالات متحده بیماری­های بسیاری ریشه­کن شده ­اند و استفاده از مواد دارویی شیمیایی از تلفات انسانی ناشی از بیماری­ها کاسته است. آموزش و مراقبت بهتر از کودکان، بیماری­های دوران کودکی و مرگ و میر اطفال را کاهش داده است. بسیاری از بیماری­هایی که زمانی باعث کشتار وسیع جوانان و میانسالان می­شدند، امروزه مقهور دانش انسان گشته­اند. اما با این وجود از سوی دیگر به این نکته می­پردازند که در جهان امروز شمار بیماری­های لاعلاج نظیر انواع سرطان­ها و همچنین بیماری­های ناشناخته­ای همچون ایدز که پس از آگاهی از بیماری فرد مدت ها در مرز بین مرگ و زندگی قرار می­گیرد و به شکلی ابهام­آمیز به زندگی خود ادامه می­دهد نیز افزایش یافته است. هراس از مرگ از جمله آسیب­های هیجانی است که با توجه به این شرایط رو به افزایش است و این افراد علاوه بر مشکلات جسمی و اجتماعی خویش با پدیده روانشناختی ترس از مرگ و پیامدهای آن نیز مواجه هستند. بلسکی (۱۹۹۹) عوامل روانشناختی متعددی را عنوان کرده که بر میزان اضطراب مرگ افراد اثر می­ گذارد. از آن جمله می­توان به سن، محیط، اعتقادات مذهبی، آسیب­های تجربه شده در طول زندگی و میزان خودارزشی اشاره کرد. نی میر و فورمر[۱۹۳] (۱۹۹۹) متغیرهای متعددی را که روابط پیچیده­ای با یکدیگر دارند بر وجود اضطراب مرگ تاثیرگذار می­دانند. از جمله میزان آسیب­های تجربه شده در طول زندگی فرد، محیط فردی و اجتماعی و وجود معنا در زندگی. تمرکز فرضیه ­های اولیه در رابطه با عوامل تاثیرگذار بر اضطراب مرگ بیشتر بر عامل سن معطوف بوده است. اولین فرضیه در این زمینه به این صورت بود که افراد سنین بالا در مقایسه با افراد جوان میزان اضطراب مرگ بالاتری را تجربه می­ کنند. در مقابل، شماری از مطالعات نشان داده­اند که افراد مسن لزوماً اضطراب مرگ بالاتری تجربه نمی­کنند (بلسکی، ۱۹۹۹). در برخی مطالعات هیچ گونه ارتباطی بین سن و اضطراب مرگ یافت نشده است (تامسون و گیل، ۲۰۰۷). کواین و رزنیکوف (۲۰۰۵) وجود رابطه­ای بین احساس هدفمندی در زندگی و اضطراب مرگ را کشف کردند. این مطالعه نشان داد که افراد دارای اضطراب مرگ بالا احساس هدفمندی کمتری در زندگی خود دارند.
۲-۵- پیشینه تحقیقاتی
۲-۵-۱- تحقیقات انجام شده در زمینه ارزش­های شخصی
بررسی ساختار ارزشی دانشجویان تربیت مدرس، عنوان تحقیقی است که توسط فرامرزی (۱۳۷۹) در مقطع کارشناسی ارشد و با توجه به نظریه ساختار ارزشی شوارتز و مقیاس بررسی ارزش­های وی با بهره گرفتن از نمونه ­ای متشکل از ۱۸۶ نفر از دانشجویان دانشگاه تربیت مدرس انجام شده است. نتایج نشان داد که اولویت ارزش­های ده گانه دانشجویان به ترتیب عبارت بودند از: خیرخواهی، جهان­شمول­گرایی، امنیت، استقلال، موفقیت، همنوایی، قدرت و تحریک­طلبی. چهار نوع کلی حاکم بر سلسله مراتب ارزشی دانشجویان به ترتیب شامل توجه به تعالی خود، محافظه ­کاری، پیشبرد اهداف شخصی و تمایل به تغییر بوده است. نتایج همچنین بیانگر حالت ارزشی شبه آنومیک میان مردان و حالت منفعلانه میان زنان بوده است.
سهامی (۱۳۸۷)، در پژوهش خود با عنوان اولویت­های ارزشی دانشجویان دریافت که ارزش­ها به ترتیب اولویت عبارتند از: خود متعالی، ارتقای خود، محافظه ­کاری و آمادگی برای تغییر.
در پژوهش شریفی (۱۳۹۱)، که به بررسی رابطه تاب­آوری، ارزش­های شخصی با بهزیستی ذهنی در بین بیماران زن مبتلا به سرطان سینه در بیمارستان­های سطح شهر تهران پرداخت، این نتایج حاصل شد که بین ارزش­های شخصی و بهزیستی ذهنی رابطه معنادار و مثبت و بین ارزش­های شخصی و تاب­آوری در برخی ریخت­ها، رابطه مثبت معناداری مشاهده شد.همچنین اولویت ارزشی زنان بیمار سرطانی در این پژوهش امنیت، نوع­دوستی، جهان­شمول­نگری و همنوایی بدست آمد.
سیفی (۱۳۹۱) نیز در بررسی رابطه اخلاق و ارزش­های شخصی با رضایت زناشویی در معلمان بین ارزش­های شخصی و رضایت زناشویی رابطه مثبت معناداری بدست آورد و نشان داد که بین زنان و مردان در اولویت­های ارزشی همنوایی، امنیت، جهان­شمولی، خودرهبری و تحریک­طلبی تفاوت معناداری وجود دارد.
فگ[۱۹۴] و همکاران (۲۰۰۵)، در پژوهش خود به بررسی رابطه ارزش­های شخصی و کیفیت زندگی در بیماران سرطانی تحت مراقبت پرداختند. نتایج این پژوهش نشان داد که، مهمترین ارزش­های شخصی بیماران تعلق­پذیری، خودرهبری و جهان­شمولی بودند در حالیکه قدرت، موفقیت و تحریک­طلبی کم­اهمیت ترین بودند. ارزش­های تعالی خود، در همه بیماران بالاتر از ارزش­های گسترش خود بودند. در مقایسه با افراد سالم، بیماران تحت مراقبت نمرات بالاتری در تعلق­پذیری و نمرات کمتری در ارزش­های گسترش خود کسب کردند. ارزش­های حفاظت (امنیت، سنت و همنوایی) با کیفیت زندگی بالا همبستگی مثبتی داشت.
فانتین[۱۹۵] و همکاران(۲۰۰۵)، نیز در بررسی خود با فرض اینکه دو بعد از پرسشنامه باورهای پسا انتقادی ممکن است در ارتباط با الگوهای ارزشی شوارتز باشد، تحلیل آماری را روی هفت نمونه انجام دادند. نتایج نشان داد که سلسله­مراتب ارزشی با پذیرش – عدم پذیرش حقیقت متعالی ارتباط دارد. به این ترتیب که پذیرش حقیقت متعالی رابطه مثبت دارد با سنت و همنوایی و با لذت­طلبی و انگیزش و خوداتکایی رابطه منفی دارد.
ساراگلو و گارسیا[۱۹۶] (۲۰۰۶)، در پژوهش خود با عنوان همبستگی­های شخصیتی و ارزشی دانشجویان اسپانیایی، دریافتند که بعد پذیرش در مقابل عدم پذیرش حقیقت متعالی منعکس­کننده تعارض بین باز بودن نسبت به تغییر ارزش­ها در مقابل محافظه ­کاری است. همچنین رابطه مثبت با توافق و آگاهی و رابطه منفی با جهان گرایی و باز بودن نسبت به تغییر دارد. پذیزش نمادین در مقابل پذیرش سطحی منعکس کننده تعارض بین ارزش­های خود افزایی و خودتعالی بوده و با باز بودن نسبت به تغییر رابطه قوی دارد.
۲-۵-۲- تحقیقات انجام شده در زمینه حمایت اجتماعی
ثامتی ( ١٣٧۵ ) در مطالعه خود که تحت عنوان ساخت و اعتباریابی مقیاسی برای سنجش حمایت اجتماعی و رابطه آن با فشارزاهای روانی بوده است، نشان داد که بین حمایت اجتماعی و افسردگی و اضطراب رابطه منفی وجود دارد .
بخشانی، بیرشک، عاطف وحید و بوالهری (۱۳۸۲) در تحقیقی به بررسی ارتباط حمایت اجتماعی ادراک شده و رویدادهای استرس زای زندگی با افسردگی پرداختند. نتایج نشان داد که حمایت اجتماعی ادراک شده در افراد افسرده به طور معناداری پایین تر از افراد غیرافسرده بوده است. به طور کلی نتایج پژوهش نشان­دهنده نقش حمایت اجتماعی در بروز یا تشدید آن است.
ملک­زاده و همکاران (۱۳۸۵) نیز در تحقیق خود نشان دادند که بین افراد خودسوز و غیرخودسوز در میزان حمایت اجتماعی تفاوت وجود دارد و افراد خودسوز از حمایت اجتماعی پایینی برخوردار بوده ­اند.
همتی­راد و سپاه­منصور (۱۳۸۷) نشان دادند که رابطه معکوسی بین استرس و حمایت اجتماعی دانشجویان وجود دارد و حمایت اجتماعی سپری در برابر استرس و اضطراب و سبب کاهش آن می­ شود.
حیدرزاده و همکاران (۱۳۸۸) در پژوهش خود بر روی بیماران سکته مغزی به این نتیجه دست یافتند که افراد با حمایت اجتماعی بالاتر از کیفیت زندگی بالاتری برخوردارند و بین این دو مولفه رابطه مثبتی وجود دارد.
در پژوهش مرادی و همکاران (۱۳۸۸) که به بررسی تاثیر ساختار خانواده و حمایت اجتماعی در خودکشی دانشجویان پرداخته شد حمایت اجتماعی از جمله عوامل محافظت کننده در برابر رفتارهای خودکشی­گرایانه به شمار می­رود.
خداپناهی و همکاران (۱۳۸۹) در پژوهش خود به این نتیجه دست یافتند که بین حمایت اجتماعی و امیدواری در بیماران مبتلا به سرطان، رابطه مثبتی و معناداری وجود دارد و با افزایش حمایت اجتماعی، امیدواری افراد نیز افزایش می­یابد.
والتر[۱۹۷] و همکاران (۱۹۸۹ به نقل از زارع، ۱۳۸۲) در یک مطالعه طولی به بررسی وضعیت بیماران مبتلا به سکته قلبی پرداختند. آن­ها دریافتند که در ازدواج­هایی که در آن صمیمیت زیادی وجود دارد، میزان وقوع حملات قلبی به حداقل می­رسد. آن­ها پیشنهاد کردند که نظام حمایت اجتماعی بهترین محافظ در برابر سکته قلبی است.
فوت[۱۹۸] و همکاران (۱۹۹۰) در پژوهشی به بررسی رابطه بین امید، عزت نفس و حمایت اجتماعی افراد با بیماری MS پرداختند.نتایج نشان داد رابطه معناداری بین امید و عزت نفس، امید و حمایت اجتماعی ادراک شده و بین عزت نفس و حمایت اجتماعی ادراک شده وجود دارد. این تحقیق مجدداً توسط فوت و همکارانش (۱۹۹۱) در بیماران با آسیب نخاعی مورد بررسی قرار گرفت و نتایج مشابهی حاصل شد. طبق تحقیقی که توسط پریس ( ۲۰۰۰ به نقل از معینی، ۱۳۸۱) صورت گرفت مشخص شد که حمایت اجتماعی می تواند نقش مهمی در جلوگیری از افسردگی فرد و کاهش استرس­های فردی داشته باشد.
کوپمن[۱۹۹] و همکاران (۲۰۰۴) نیز نشان دادند که همراهی و حمایت و درک دوستان به عنوان پاداشی برای بیماران مبتلا به ایدز محسوب شده، میزان استرس این افراد و نیز اختلال خواب آنان را کاهش می­دهد.ملیسا و دروثی[۲۰۰] (۲۰۰۵ به نقل از یوتسی و همکاران، ۲۰۰۶) نقش حمایت اجتماعی را به عنوان متغیر تعدیل­کننده بین قربانی شدن خشونت­ها از یک طرف و اضطراب و افسردگی از طرف دیگر بین جوانان آفریقایی – آمریکایی مورد مطالعه قرار دادند. در این پژوهش ۶۸۱ جوان مورد مطالعه قرار گرفتند. نتایج این مطالعه نشان داد که حمایت اجتماعی بین قربانی شدن در اثر خشونت و اختلالات و افسردگی نقش تعدیل­کننده بازی کرده است. بدین معنا که جوانانی که قربانی خشونت شده و از طرف خانواده و دوستان حمایت شده بودند، در مقایسه با جوانانی که از این حمایت ها محروم بودند، کمتر دچار اضطراب و افسردگی شده بودند.
وانگ [۲۰۱]و همکاران (۲۰۰۶) در یک مطالعه رابطه رفتار خودمراقبتی، امید و حمایت اجتماعی را در ۴۵ بیمار تایوانی که در انتظار پیوند قلب بودند، مورد بررسی قرار دادند. نتایج نشان داد که همبستگی مثبت معناداری بین رفتارهای خودمراقبتی، امید و حمایت اجتماعی وجود دارد و حمایت اجتماعی بهترین پیش ­بینی کننده رفتارهای خودمراقبتی و امید است.
توین­من[۲۰۲] و همکاران (۲۰۰۶) به منظور بررسی میزان عزت نفس، حمایت اجتماعی و سلامت روان در بیماران مبتلا به سرطان پروستات گزارش کردند که افرادی سلامت روان بالاتری نشان می­ دهند که از حمایت اجتماعی و عزت نفس بالاتری برخوردار باشند. کینگ­یه[۲۰۳] و همکاران(۲۰۰۸) طی ارزیابی حمایت اجتماعی و استرس با نشانه­ های اضطراب و افسردگی در بیماران دیالیزی گزارش کردند که حمایت اجتماعی نقش عوامل استرس زا را کاهش می­دهد.
دیتزن[۲۰۴] و همکاران(۲۰۰۸) در بررسی نقش دلبستگی و حمایت اجتماعی در پاسخ­های روانی به استرس های روانی اجتماعی در مردان به این نتایج دست یافتند که دلبستگی بالا همراه با حمایت اجتماعی با کاهش میزان اضطراب همراه است. گریلز[۲۰۵] و همکاران (۲۰۱۱) بر نقش پیش ­بینی کننده حمایت اجتماعی در کاهش اضطراب و بهبود کیفیت زندگی افرادی که ضربه شدیدی را در زندگی تجربه کرده ­اند، تاکید داشتند.ماجاکسیک و هالر [۲۰۶](۲۰۰۴) نیز در پژوهش خود به همبستگی مثبت بالا بین حمایت اجتماعی و سلامت در بیماران سالمند و رابطه منفی این دو مولفه با اضطراب پی بردند.
۲-۵-۳- تحقیقات انجام شده در زمینه اضطراب مرگ
هادیان­فرد و هادیان­فرد (۱۳۸۰ به نقل از حسنی،۱۳۸۸) پژوهشی با عنوان رابطه بین اضطراب مرگ و قدرت نظام اعتقادی در گروهی از دانشجویان دانشکده علوم تربیتی دانشگاه شیراز انجام دادند. اضطراب مرگ در این پژوهش از طریق اضطراب مرگ تمپلر (۱۹۷۰) سنجیده شد و قدرت نظام اعتقادی توسط پرسشنامه­هایی که توسط مولف و همکاران در دانشگاه شیراز تهیه شده است و دارای اعتبار و پایایی قابل قبولی است، ارزیابی گردیده است. یافته­ ها نشان می­دهد: همبستگی این دو سازه در کل و به تفکیک جنسیت معنادار نیست. همچنین تفاوت معناداری بین نظام اعتقادی دو جنس مشاهده نشد. ولی اضطراب مرگ به طور معناداری در زن­ها بیشتر از مردهاست.
بهرامی­احسان (۱۳۸۱) و بیرشک و همکاران(۱۳۸۰) (به نقل از حیدری، ۱۳۸۸) نشان دهنده رابطه معنادار منفی بین جهت­گیری مذهبی و اضطراب مرگ می­باشد. یعنی هرچه میزان درونی بودن مذهب بیشتر باشد، از مقدار اضطراب مرگ کاسته می­ شود. افراد دارای جهت­گیری بیرونی اضطراب بیشتر و افراد دارای جهت­گیری مذهبی درونی اضطراب کمتری دارند.
مسعودزاده و همکاران (۱۳۸۷) با بررسی میزان شیوع اضطراب مرگ در بین کارکنان بیمارستان پی بردند که درجه اضطراب مرگ با جنسیت ارتباط معناداری دارد.
در پژوهش حیدری و همکاران(۱۳۸۸)، که به بررسی رابطه جهت­گیری مذهبی و هیجان خواهی و اضطراب مرگ در دانشجویان پرداختند به این نتایج دست یافتند که جهت­گیری مذهبی درونی با اضطراب مرگ کمتر و گریز از بازداری کمتر هبسته است.

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...