فایل پایان نامه با فرمت word : ﻧﮕﺎرش ﻣﻘﺎﻟﻪ ﭘﮋوهشی در مورد بررسی عناصر قصه در مثنوی «جمشید … – منابع مورد نیاز برای مقاله و پایان نامه : دانلود پژوهش های پیشین |
«شیوهای از روایت است که در آن شخصی، بلندبلند با فرد دیگر صحبت میکند فردی که مخاطب او قرار میگیرد و در وهلهی اول برای خواننده ناشناس است اما از طریق ادامهی همین تکگوییهاست که خواننده به وجود مخاطبی پی میبرد و از صحبتهای شخص اصلی داستان هویت مخاطب ناشناس، تا اندازهای برایش هویدا میشود» (میرصادقی، ۱۳۸۸: ۴۱۴). تفاوت این شکل از تکگویی با تکگویی درونی داشتن شخصی به عنوان مخاطب در داستان است.
(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))
پ) حدیث نفس (تک گویی درونی)
«soliloquy از ترکیب دو واژهی لاتینی solus (تک و تنها) و Logue (سخن گفتن) تشکیل شده است، به معنی خودگویی (با خود حرف زدن)» (فلکی، ۱۳۸۲: ۵۶).
«حدیث نفس در بدیع فارسی، «تجرید» نامیده میشود و مترادف «خطاب انفس» است. گوینده از نفس خود یکی از مانند خود انتزاع میکند و او را مورد خطاب قرار میدهد» (همایی، ۱۳۶۷: ۲۹۸).
خودگویی همان حرفزدن با خود است و آن طریقهای از روایت است که شخصیت داستان، عواطف، احساسات، افکار و ذهنیت خود را به زبان میآورد تا خواننده را از هدف خودآگاه سازد. «حدیث نفس یکی از روشهای استفاده از جریان سیال ذهن و اما تفاوت آن با تکگویی درونی این است که در حدیث نفس برخلاف تکگویی درونی، شخصیت با صدای بلند صحبت میکند، در عین حال تفاوتش با تکگویی نمایشی آن است که در حدیث نفس شخصیت داستان برای سخنانش دارای مخاطب نیست» (میرصادقی، ۱۳۸۸: ۴۱۷).
ت) سخن گفتن با خود
شیوهای در روایت است، بدین ترتیب که «حادثه و ماجرایی در داستان اتفاق میافتد و به مقتضای آن حادثه، واکنش و رفتاری از شخصیت داستانی سر میزند و این واگویههای درونی مکمّل داستان و حکایت است» (انوشه، ۱۳۸۱: ۱۱۸۰).
تفاوتهایی بین حدیث نفس و تکگویی درونی قایل شدهاند. از جمله اینکه در حدیث نفس، شخصیت افکار خود را بر زبان میآورد و با صدای بلند سخن میگوید، امّا در تکگویی درونی، شخصیت در ذهن خود سخن میگوید و این ندای درونی او هنوز از حیطهی فکری شخصیت بر زبانش جاری نشده است. دیگر این که هدف از گفتگوی درونی این است که هویّت ذهنی و زندگی درونی شخصیت به خواننده منتقل شود، ولی هدف از حدیث نفس، انتقال احساسها و اندیشههایی است که به طرح و عمل داستانی ارتباط دارند.
«این نوع تکگویی یکی از شیوههای ارائه جریان سیال ذهن است در این شیوه از روایت، خواننده بهطور غیر صریح در جریان تفکرات و اعمال شخصیت داستان قرار میگیرد»(میرصادقی، ۱۳۸۸: ۴۱۱).
در واقع تکگویی درونی بسیار مشابه با حرف زدن یک کودک یا شخص پیر با خودش است با این تفاوت که در تکگویی درونی صحبت در ذهن شخص جریان دارد و بر زبان او جاری نمیشود.
۲-۲-۴٫ لحن
لحن، هنرمندانهترین بحث در ادبیات داستانی است. برای بهوجود آوردن لحن میتوان از فنون و روشهای آوائی، واژگانی و ساختاری استفاده کرد. همانگونه که سقراط گفته است: «انسان هرطور باشد، زبانش نیز همانطور است» این نکته را سقراط گفته یا نگفته باشد، بدون تردید از نظر موضوعی که در پیش رو داریم، ارزش دارد؛ زیرا که میتوان آن را در دو جهت از نظر قصه گسترش داد و میتوان گفت: « اولاً، شخصیت قصّه هرطور باشد، زبانش نیز همانطور است. ثانیاً قصهنویس «داستان نویس» هرطور باشد، زبانش نیز همانطور است» (براهنی، ۱۳۸۲: ۳۲۴).
«نویسنده اغلب لحن خود را هماهنگ با لحن شخصیتهای داستان، درونمایه و معنای مسلط بر اثر برمیگزیند. در داستانهای طنزآلود متن داستان نمیتواند لحناند و بار داشته باشد همچنان که در داستانهای تاریخی لحن داستان نمیتواند تحقیرآمیز باشد»(مستور، ۱۳۷۹: ۴۸).
«لحن، بیشتر از هر شیوهی دیگری با داستان سازگار است و این همان چیزی است که موجب میشود داستان همواره جایگاه خاصی در هنر داشته باشد و حتی اگر در رسانههای تصویری بخواهند جای آن را بگیرند» (پرین، ۱۳۸۹: ۱۴-۱۲).
لحن ایجاد فضا در کلام است. شخصیتها در زبان خود،را بیان میکنند و به خواننده میشناسانند. ازاین رو لحن، مفهومی نزدیک به سبک دارد.
شخصیتها را از طریق لحن آنان میشناسیم و با آنان رابطه ایجاد میکنیم. البته گاهی یک شخصیت واحد ممکن است لحنهای مختلفی داشته باشد. به هرحال، لحن، « نقطه نظر و دید نویسنده نسبت به موضوع داستان» است. لحن میتواند، رسمی، غیررسمی، صمیمانه، مؤدبانه، جدی، طنزدار … باشد و ازاین رو لحن با تأثیرگذاری داستان، رابطه دارد.
لحن بیان داستان باید محکم و ثابت باشد. نویسنده سعی کند که در امتداد داستان موسیقی لحن را حفظ کند. در واقع آنچیزی که موجب تأثیرگذاری داستان بر روی مخاطب میشود، یکپارچگی و یگانگی لحن است. «از سوی دیگر لحن بیان با زمان و دورهای که نویسنده در آن زندگی میکند، همخوانی داشته باشد. البته این نظرات تنها در زمانی قابل استفاده است که نویسنده بخواهد از لحن داستان روش درست و اصلی آن را به دست آورد. در غیر این صورت، لحن میتواند با شخصیت، موضوع و مخاطب و عصرش، اتحاد و همنوایی نداشته باشد» (میرصادقی، ۱۳۸۸: ۵۲۳- ۵۲۲).
معنای لحن در ادبیات داستانی معاصر تقریبأ همان معنایی است که برای گفتار عادی بکار میرود،یعنی حالت،نوع و طرز بیان واژه ها و جملهها، چه از سوی شخصیت و چه از جانب راوی.
لحن با زبان و سبک متفاوت است. لحن محصول آگاهانهی نویسنده از رخدادها و موضوع داستان و ترکیب لحن با زبان و سبک متفاوت است. لحن را با صفاتی مانند: کنایه،تمسخر، سؤال و تردید، انتقاد و… ادا کرد. لحن آهنگ احساسات گوینده است و تابع شخصیت و نیّت اوست. شخصیتها زبان خود را دارند و از این طریق خود را به خواننده میشناسانند و با خواننده رابطه برقرار میکنند. این قاعده شامل حال راوی ها هم میشود. شخصیت و هم راوی میتواند مؤدبانه حرف بزند یا چاله میدانی یا ترکیب جدی و شوخی و یا خصمانه.
در داستانهای رئالیسم جادویی لحن نقش بسیار مهمی دارد. لحن باید به گونهای عنصر«اغراق و غلو» را در متن بنشاند که پدیدههای فراحسّی و فراواقعی رئالیسم جادویی به سادگی اتفاق بیفتد، بیآنکه خواننده نسبت به وقوع آنها دچار شک و تردید شود. چنین لحنی، چنین تنیدگی سر راستی باید چنان باشدکه سه خصلت«جذابیتداستان»،«متقاعدکردنخواننده»و«اغفالکردنخواننده»بهخودیخودفراهمآید.
به طور خلاصه: لحن شیوهی پرداخت نویسنده نسبت به موضوع داستانش است. لحن در داستان همانند صدای گویندهای است که نمایندهی حالات گوناگون در بیان است.
کلمات و جملاتی که نویسنده انتخاب میکند به همان اندازه که بیانگر جنبههای تصویری و استدلالی هستند ممکن است بازگوکنندهی حسّی یا حالتی یا حال و هوایی خاص باشد که بر اساس آن باید قطعه یا جملهای خوانده شود، یعنی حالت خشم، التماس، تکبر، ملال و دیگر جنبههای رفتاری. بنابراین لحن، مفهومی موشکافانه است که معنای تلویحیش این است که آثار ادبی نیز مانند گفتار به گوینده و شنوندهای نیاز دارد. لحن طرز تلقی و نگرشی است که نویسنده به خواننده میدهد. از این رو برای درک کامل اثری تشخیص لحن آن و مسائل پیرامون آن ضروری است. لحن با همه ی عناصر سبک یعنی (واژگان، نحو)معنیشناسی و موسیقی سروکار دارد. نویسنده از همه آنها برای ایجاد لحن در داستان استفاده میکند.
گاهی نویسنده لحن داستان را بر عناصر دیگر آن مسلّط میکند و به همین جهت صحنه و پیرنگ تحتالشعاع لحن قرار میگیرد. لحن با عوامل متعددی از جمله کمگویی، طنز، طعنه، اغراق و احساساتیگری ارتباط تنگاتنگ دارد.
۲-۲-۴-۱٫ انواع لحن گفتاری شخصیتها
«لحن گفتاری هر شخصیت عبارت است از قسمتی از آن فضا که او را از متن عمومی داستان به عاریه میگیرد» (براهنی، ۱۳۶۲: ۳۲۷).
«لحن بیان داستان نیز با زمان و عصری که نویسنده در آن زندگی میکند، هماهنگی و همخوانی داشته باشد» (میرصادقی، ۱۳۸۸: ۱۵۲۲).
۲-۲-۵٫ زاویه دید (زاویه روایت)
«زاویه دید یا زاویهی روایت نمایشدهندهی شیوهای است که نویسنده با آن مصالح و مواد داستان خود را به خواننده ارائه میکند و در واقع رابطهی نویسنده را با داستان نشان میدهد»(میرصادقی، ۱۳۸۸: ۳۸۵).
شریف آکتاش، دربارهی زاویه دید مینویسد: مجموعه وقایع در یک اثر ادبی و عناصری از قیبل «زمان و مکان و شخصیت» که به وقوع پیوستن حوادث تأثیرگذار هستند از جانب چه شخصی صورت میپذیرد؟ و از طرف چه شخصی برای چه شخصی نقل میگردد؟ در واقع مجموع این سوالات تعریفی هستند برای عنصر زاویهی دید داستان (چپفتلیک چی، ۱۳۷۸: ۵۸).
براساس تعریف دیگر، «روایت عبارت است از نمایش (showing) یا یازگویی (telling) وقایع به کمک اسلوب (mode) خاصّی که برای روایت انتخاب شده و روایت از آن بتبعیت میکند» (انوشه، ۱۳۸۱: ۶۹۷).
در واقع زاویه دید، پنجرهای است که از جانب نویسندهی داستان به سمت خواننده گشوده میشود تا به وسیلهی آن خواننده با دید بصری، تمام وقایع، رفتارها، کنشها، حتی زمان و مکان موجود درداستان را مشاهده کن (آژند، الف، ۱۳۷۵: ۳۱).
اهمیت انتخاب زاویه دید مناسب از جهت دیگری حائز اهمیت است، ادبیات در بیان خود نوعی تقلید است و داستان نیز در داستاننویس ماهر، واسطهای هنری به منظور انتقال تجربه است. مادهی خام داستاننویس واقعیت است و او بالقوهی تخیل خود این مادهی خام را میپردازد و شکلی هنری به آن میدهد. پس داستاننویس بیش از هرکس دیگری باید به این نکته واقف باشد چه زاویهی دیدی را بهکار ببرد تا داستان او واقعیتر و قابل قبولتر باشد. نویسنده و خواننده با هم هنگام نگریستن از زاویهی دید سوم شخص، یا اوّل شخص، مناظر متفاوتی را خواهند دید.
برای درک رابطهی زاویه دید و راوی باید سه عنوان نویسنده، روایت و راوی را از یکدیگر متمایز کنیم. نویسنده کسی است که داستان را مینویسد، روایت طریقهی ارائه داستان توسط نویسنده است و راوی کسی است که داستان بوسیله او روایت میشود و نویسنده مایل است داستان از نگاه و زاویه دید او نقل شود. «در شکلشناسی راوی، با حالت و کانونسازی با بعد ارتباط دارد» (اخوت، ۱۳۷۱: ۹۲).
«از آنجا که نویسنده دوست دارد خود را هرچه بیشتر از داستانش جدا کند، نقش «تدوینگر» را به راوی محول میکند» (بورونوف، ۱۳۷۸: ۹۲).
«ژنت میگوید راوی یا کارگزار روایی، گوینده یا صدای متن روایی است. در حقیقت راوی در داستان کارگزاری هست که به مخاطب رابطهی تعاملی برقرار میکند» (اخوت، ۱۳۷۱: ۹۳). و در واقع نحوهی رفتار راوی، نوع پذیرش ما را از واقعیت درون متن مشخص میکند.
۲-۲-۵-۱٫ انواع زاویه دید
زاویه دید را میتوان از چند منظر تقسیم نمود. جمال میرصادقی در کتاب «عناصر داستان» زاویه دید را با توجه به رابطهی نویسنده با داستانش به شکل زیر تقسیم میکند:
الف. زاویه دید جسمانی[۴]
که با وضعیت در زمان و مکان سروکار دارد و به وسیلهی آن نویسنده به مواد و مصالحش میپردازد و نسبت به این مواد و مصالح نظر میدهد.
ب. زاویه دید ذهنی[۵]
که با احساس و طرز برخورد نویسنده به «موضوع» سروکار دارد.
پ. زاویه دید شخصی[۶]
زاویه دید شخصی که مربوط است به شرحی که به کمک آن نویسنده موضوعی را نقل یا مطرح میکند» (میرصادقی، ۱۳۸۸: ۳۸۶).
لازم است یادآور شویم که زاویهی دید در داستانهای کوتاه تفاوتی با زاویه دید در رمان دارد. بدین معنا که در داستان کوتاه، غالباً زاویه دید ثابت اما در رمان امکان دارد زاویه دید از فصلی به فصل دیگر دگرگون شود.
انواع زاویه دید شخصی:
زاویه دید شخص به انواع زیر تقسیم میشود:
شخصیت اصلی
شخصیت فرعی
شخصیت شاهد یا ناظر
۱-زاویه دید اول شخص
۲-زاویه دید دوم شخص
۳-زاویه دید سوم شخص
فرم در حال بارگذاری ...
[دوشنبه 1401-04-13] [ 03:21:00 ب.ظ ]
|