شغال سرانجام تسلیم خواهش و تمنای شیر میشود به این شرط که شیر از او در برابر دسیسهها و اسباب چینیهای درباریان حسود حمایت و مدافعه کند. در واقع به محض ورود شغال به دستگاه شیر، حسادت درباریان آغاز میشود و شیر که به خشم آمده است تصمیم به کشتن شغال میگیرد اما مداخله مادر شیر موجب نجات شغال میشود و شغال درس تازهای به شیر میدهد، شیر کشف میکند که خدمتگزار خوب آن است که در سختی ناشی از حسادت شکیبایی در پیش گیرد و بتواند قدر خوبیهایی را که به او شده است بشناسد.
در قصه زرگر و مسافر سیمای یک خدمتکار خوب و در خور که میبایست مورد توجه سلطان قرار گیرد ترسیم شده است به تناسب احساسات حقشناسانه درجات آن خدمتگزار در سلسله مراتب درباری بالا خواهد رفت.
بعضی مأموران حکومتی یا افراد دارای موقعیت دینی و اجتماعی، به رشوه‏خواری، اختلاس، سواستفاده‏های مالی و شغلی، جرائم جنسی و… متهم می‏گردند و آنها برای فرار از کیفرو بدنامی، به دینداری مفرط تظاهر می‏کنند و دین را همچون سپر اعمال خود می‏سازند تا پیشاپیش راه تعرّض و حمله را بر خویشتن سد کنند. چشم‏پوشی حکومت از رفتار این گونه افراد، خشم مردم را برمی‏انگیزد و آن را نوعی تبعیض و امتیاز به حساب می‏آورند. تکرار این موارد، به انتقاد و عصیان و اعتراض مردم و در نتیجه، سستی کار حکومت می‏انجامد. چاره چیست؟:

(( اینجا فقط تکه ای از متن درج شده است. برای خرید متن کامل فایل پایان نامه با فرمت ورد می توانید به سایت feko.ir مراجعه نمایید و کلمه کلیدی مورد نظرتان را جستجو نمایید. ))

«بنای خدمت و مناصحت بی اصل و ناپاک برقاعده بیم و امید باشد ، چون ایمن و مستغنی گشت به تیره گردانیدن آب خیر و بالا دادن آتش شر گراید . و حکما گفتهاند که پادشاه باید که خدمتکاران را از عاطفت و کرامت خویش چنان محروم ندارد که یکبارگی نومید گردند و بدشمنان او میل کنند، و چندان نعمت و غنیت ندهد که به زودی توانگر شوند و هوس فضول به خاطر ایشان راه جوید. » (نصرالله منشی، ۱۳۸۶: ۹۳)
« و پادشاه‏[حکومت‏]دانا آن است که قاعده بیم و امید بر رعیت ممهّد دارد تا گناه‏کار همیشه با هراس باشد و پاس احوال خود بدارد و مواقع سخط[ کیفر]پادشاه مراقبت کند و نکو کردار به امید مجازات خیر، پیوسته طریق نیکو خدمتی و صدق هواخواهی سپرد، و نجح مساعی خود در تقدیم مراضی پادشاه شناسد.و راعی خلق باید که همواره به ارّه درودگران‏مان که سوی خود و سوی رعیت به راستی رود، تا چنان که از ایشان منفعت مال با خود تراشد، در مجاملت و مساهلت نیز از خود بر ایشان گشاده دارد.» (وراوینی،۱۳۸۳: ۵۱ )
چاره این است که:
۱- گناهکار – هر که می‏خواهد باشد- کیفر بیند.
۲- خدمتگزار- هر که می‏خواهد باشد- پاداش یابد.
۳- قاعده بیم و امید- قوانین- همواره به درستی و کامل اجرا گردد.
۴- حکومت با مردم با صداقت و راستی سلوک نماید.
۵- با خطاهای جمعی مردم به مساهلت و مدارا و نرمی رفتار شود.
۶- و سرانجام این که، باید به شدت و دقّت در کار دولت نظارت شود تا حدود وظایف آن بسیار محدود باشد.و مهم‏تر این که، دولت باید در برابر اعمال خود به مردم پاسخگو باشد تا آفت‏های بزرگ تولید نشود و تولّد نیابد «نشاید که پادشاه‏[حکومت‏] دستور [دولت‏] را دست تصرّف و تمکّن در کار ملک گشاده دارد و یکباره او را از عهده مطالبات [پاسخگویی‏] ایمن گرداند که از این، مشارکت در ملک لازم آید و آفت‏های بزرگ تولد کند.» (همان: ۶۱ )
یکی از بهترین باب‏های کلیله و دمنه، باب پنجم، باب شیر و گاو است. در اینجا، با پدیدار شدن گاوی در جنگل و ترس شیر از مواجهه با موجودی که صدایی عظیم و ترسناک دارد، به ناگاه دمنه بر آن می شود تا از فرصت استفاده کند و نزد پادشاه جنگل مقام و مرتبه ای بیابد. کلیله، برادر را از خطرات کارگزار بودن برای شاه، آگاه می کند و او را از مصابحت با شیر برحذر می دارد ولی دمنه با ذکر دلایلی چند و بیان داستان هایی برای توجیه کردار خود، می کوشد برادر را با خود همراه کند.
«کلیله گفت :پادشاه بر اطلاق اهل فضل و مروت را به کمال کرامات مخصوص نگرداند ، لکن اقبال بر نزدیکان خود فرماید که در خدمت او منازل موروث دارند و به وسایل مقبول متحرم باشند ، چون شاخ رز که بر درخت نیکوتر و بارورتر نرود و بدانچه نزدیک تر باشد درآویزد. » (نصرالله منشی، ۱۳۸۶: ۶۵ )
در جوامع سنتی قدیم، پادشاهان در انتصاب کارگزاران حکومتی، بیشتر متوجه کسانی بودند که پدرانشان را می شناختهاند و بیوگرافی کاملی از خاندان آنها داشته بودند. پادشاه به درخت انگوری تشبیه شده که برای حفظ و بقای خود، شاخههایش را به چوب یا درخت و یا اشیاء نزدیک خود درمیآویزد. بی شک درختان نزدیک به درخت انگور از پذیرش شاخه های درخت انگوری که در نزدیکی آنها ریشه دوانیده امتناع نمی کنند.
پادشاه نیز، برای دوام قدرتش به اشخاصی نیاز دارد که در دربار خود وی پرورش یافته اند.
«کلیله گفت: اگر رای تو بر این کار مقرر است و عزیمت در امضای آن مصمم باری نیک برحذر باید بود که بزرگ خطری است . و حکما گویند بر سه کار اقدام ننماید مگر نادان :صحبت سلطان، و چشیدن زهر بگمان و، سر گفتن با زنان. و علما پادشاه را به کوه بلند تشبیه کنند که درو انواع ثمار و اصناف معادن باشد لکن مسکن شیر و مار و دیگر موذیات که بررفتن در وی دشوار است و مقام کردن میان آن طایفه مخوف. » (همان: ۶۷- ۶۶)
کلیله برادرش را از خطرات مصاحبت با پادشاه آگاه می کند. از نظر او مصاحبت با پادشاه، در ردیف دو کار نابخردانه یعنی، چشیدن زهر و قرار دادن اطلاعات محرمانه در اختیار زنان است. لیکن نویسنده برای آنکه جانب احترام به پادشاه را نیز رعایت کرده باشد، پادشاه را به کوهی پر از نعمت تشبیه می کند و در عین حال، به جایگاه خطرناک شیر و مار (مراد شیر درنده و این تشبیه است و ارتباطی با شخص شیر که شاه داستان است، ندارد ).
بی شک، این تشبیه های روانشناسانه، بازگو کننده آن است که پادشاه جامع اضداد است و حالات مختلفی را در آن واحد در رفتار او می توان یافت. در یک لحظه میتواند مظهر خشم و همان زمان مظهر مهر و عطوفت باشد.
کلیله بالاخره تسلیم برادر میشود:
«کلیله گفت: ایزد تعالی خیر و خیرت و صلاح و سلامت بدین عزیمت ، هرچند من مخالف آنم، مقرون گرداناد. » (همان: ۶۷)
در مرزبان‏نامه نیز، بابی شبیه باب پنجم کلیله موجود است و آن باب ششم است. سگی به نام «زیرک» دوستی برّه به نام «زروی» دارد. زروی، زیرک را به کسب قدرت و پادشاهی تشویق و تحریض می‏کند.زیرک، ابتدا نمی‏پذیرد و خطرهای چنین اقدامی را برمی‏شمارد. ولی سرانجام می‏پذیرد، اما با این شرط که زرو همواره مشاور او بماند و در کارها یاری‏اش کند و خطاهایش را گوشزد نماید.زروی، سخن بسیار حکیمانه‏ای می‏گوید با این مضمون که:هنگام به قدرت رسیدن تو، من دیگر جرأت انتقاد نخواهم داشت، اما اکنون می‏توانم مطالبی برایت بگویم:
«شرط اول آن است که بدگویان را از مجاورت خویش دور گردانی و هر آنچه بشنوی، از نفی و اثبات، بی‏استقصا و استقرایی که در تحقیق آن رود، حکم بر احد الطرفین روا نداری، و به اولین وهلت، بی‏مهلت، در سمع رضای خود جای ندهی، تا بر فعلی که از آن ندامت باید خورد، مبادرت و مسارعت نیفتد.و چون از دو متحاکم یکی به خدمت، رفع ظلامه‏ای کند، دفع آن بر حضور خصم و جواب او موقوف داری.» (وراوینی،۱۳۸۳: ۵-۲۶۴ )
باید توجه داشت که در این جا، سگ (زیرک) به جای پادشاه نماد قدرت و زروی(برّه) نماد ملت است. تشبیه ملت به بره و گوسفند، سابقه دیرین دارد. کلمه«رعیت» هم به معنای گوسفند است و «راعی» همان چوپانی است که گوسفندان را می‏پرورد.
در حکومت‏های استبدادی، حاکم، در بهترین حالت، مانند چوپان مهربانی است که باید از گله‏اش مراقبت و محافظت کند و همچون قیّمی دلسوز به تیمار آن بپردازد.
یعنی در هر حال، حاکم برتر از مردم تحت حکومت خویش است و شکوه و فرّه و تقدس و ورج الهی دارد.زیرا: «پادشاهان برگزیده آفریدگار و برآورده پروردگارند.و آنجا که مواهب ازلی قسمت کردند و ولایت ورج الهی به خرج رفت، اول سایه همای سلطنت بر پیغمبران افتاد، پس بر پادشاهان، پس بر مردم دانا.»(همان: ۳۶)
و نیز: « بدان که پادشاه به آفتاب ماند که از یک‏ جای بر جمله اقطار جهان بتابد و پرتو نور او به هر کجا که رسد، به نوعی دیگر اثر نماید.»(همان: ۳۱۸)
بدیهی است، با چنین حاکمی به دشواری می‏توان سخن گفت.مخصوصا هنگامی که گرداگرد او را گروهی چاپلوس و فرصت‏طلب و سخن‏چین گرفته باشد.اما چنین حاکمی، خود باید در جستجوی حقیقت کارها باشد و در صورت شکایت فرد یا گروهی، مجال دفاع را به طرف مقابل بدهد. شرط دوم آن است که:
« و باید که زفان‏[زبان‏]را به بد گفتن و خشونت تعوّد نفرمایی.»(همان: ۲۶۵ )
حکومت در سخن گفتن با مردم، بسیار باید مدارا و احترام را رعایت کند و از بیان مطالبی که مخالف عقاید و کردارهای قومی، ملی، منطقه‏ای و عرف و عادات و آداب و رسوم جامعه است، جدا دوری کند و از اعمال خشونت بپرهیزد.
نکته عمیق و پر مغز کلیله و مرزبان‏نامه در این دو باب، این است که افراد معمولی قبل از رسیدن به قدرت، اظهار عجز و نیاز می‏کنند و سخنان فروتنانه می‏گویند و خود را از دیگری فراتر نمی‏دانند.اما وقتی به قدرت می‏رسند، گویی تغییر ماهیت می‏دهند و شخصیتی ماورایی می‏یابند و کاملا دگرگونه می‏شوند.کلام خود را بهترین، منش خویش را برترین و کردار خود را کامل‏ترین می‏شمارند.نیازی به مشاوره با دیگران احساس نمی‏کنند و به راهنمایی دلسوزان توجهی ندارند و البته سزای خود می‏بینند.
۵-۴-۱-۴-۲- گزارد حق نعمت
پادشاهان، از منظر کلیله و دمنه، بر اساس روابط متقابل دروندرباری با کارگزاران بیشترین تعامل و ارتباط را دارد. در جوامع قدیم، پادشاه اخبار و اطلاعات مربوط به کشورداری را از دستهای از نیروهای نظامی به نام منهیان یا کارآگاهان دریافت میکرد. این اخبار گاهی مربوط به رفتارهای خشونتآمیز گماشتگان و فرمانداران پادشاه با مردم در ایالتهای مختلف بودند. لیکن در اکثر موارد این اخبار به دست پادشاهان نمیرسید. پادشاه در این مورد از سوی مردم بیدادگر دانسته میشد و چنین روندی تا آنجا برای او سخت و پیچیده میشد که ممکن بود پادشاهی وی بر سر آن برود.
اینجاست که درباریان و دلسوزان پادشاه با ملاحظه شرایط به پند و اندرز وی میپرداختند و گاه این اندرز شامل عزل و نصب یا سایر امور سیاسی و امنیتی کشور میشد. در اغلب کتب قدیم، واژگانی نظیر «دسیسهچینی، سعایت و..» حاکی از رواج امری است که از منظر کلیله و دمنه، مورد قبول است و آن، گشایش ابواب مناصحت است. در حقیقت نصیحت و اندرز، از نظر دیگران برابر با سعایت و دسیسهچینی است و کلیله و دمنه درباریان را به رعایت آن توصیه میکند.
«و از حقوق پادشاهان بر خدمتگزاران گزارد حق نعمت و تقریر ابواب مناصحت است، و مشفقتر زیردستان اوست که در رسانیدن نصیحت مبالغت واجب بیند و به مراقبت جوانب مشغول نگردد، و بهتر کارها آن است که خاتمت و مرضی و عاقبت محمود دارد، و دل خواهتر ثناها آن است که بر زبان گزیدگان و اشراف رود، و موافقتر دوستان اوست که از مخالفت بپرهیزد و در همه معانی مواسا کند، و پسندیدهتر سیرتها آن است که به تقوی و عفاف کشد، و توانگرتر خلایق اوست که بطر نعمت بدو راه نیابد و ضجرت محنت بر وی مستولی نگردد که این هر دو خصلت از نتایج طبع زنانست و اشارت حضرت نبوت بدین وارد:
انّکُنّ اذا جُعتُنَّ دقعتن و اذا شبعتن خجلتن
و هرکه از آتش بستر سازد و از مار بالین کند خواب او مهنا نباشد، و از آسایش آن لذتی نیابد. فایده سداد رای و غزارت عقل آنست که چون از دوستان دشمنی بیند و از خدمتگزاران نخوت مهتری مشاهدت کند در حال اطراف کار خود فراهم گیرد، و دامن از ایشان درچیند، و پیش ازآنکه خصم فرصت چاشت بیابد برای او شامی گواران سازد، چه دشمن به مهلت قوت گیرد و به مدت عدّت یابد:
مخالفان تو موران بدند مــــار شدند برآور از سر مــوران مار گشته دمار
مده زمان شان، زین بیش روزگار مبر که اژدها شــود ار روزگار یابد مــار…»
(همان،۹۶-۹۴)
نکات مهم موجود در این بند از نصایحی که خطاب به پادشاه ذکر شده، به تفکیک مورد بررسی قرار میگیرند.
الف- خدمتگزاران پادشاه، بر پادشاه حقی دارند…
ب- دلسوزترین زیردستان کسی است که در رسانیدن نصیحت، پافشاری را واجب بداند و محافظه کاری نکند..
ج- بهترین کارها، کاری است که پایان خوبی دارد، و بهترین ستایش و مداحی برای پادشاه آن است که بر زبان گزیدگان و اشراف رود. یعنی پادشاه دل خود را به مداحیهای شاعرانه دلخوش نکند و به آفرین آنها سرگرم نشود حال آنکه زیردستان در دل او را نفرین میکنند.
د- از مباشرت با زنان بپرهیزد.
هـ- در آخر این بند از نصایح، قطعهای از سروده های مسعودی غزنوی که خطاب به سلطان مسعود سروده بود و همان باعث به زندان افتادن وی شد، ذکر شده است. شاید نصرالله منشی بر آن بود که بهرامشاه غزنوی را از تندروی و گوش ندادن به نصایح نزدیکان برحذر بدارد و به سیره جدش نرود.
در کلیله و دمنه، شکر در همه ابواب واجب و فریضه دانسته شده: «…و شکر در همه ابواب واجبست، و هیچ پیرایه در روز محنت چون زیور صبر نیست . قال النبی صلیالله علیه (خیر ما اعطی الانسان لسان شاکر و بدن صابر و قلب ذاکر ).» (همان، ۱۷۶)
در مرزباننامه، شکرگزاری، بهترین گل بوستان اخلاق دانسته شده و آن را باعث افزونی نعمت و مواهب ایزدی قلمداد ذکر کردهاند:
«…که بهترین گلی که در بوستان اخلاق بشکفد و به نسیم آن مشام عقل معطر گردد، سپاسداری و شکرگزاری است و شکر مجلبهی مزید نعمت و افزونی مواهب ایزد است. و این صفت را از خود حکایت میکند آنجا که در جزای عمل بندگان میفرماید: ان تقرضوا الله قرضا حسنا یضاعفه لکم و یغفرلکم والله شکور حلیم
شکــــر گوی از پی زیادت را عالــــم الغیـب و الشهاده را

موضوعات: بدون موضوع  لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...